همیشه وادی کلام تو پر از ترانه بوده است
کنون چرا نوای نی گرفته است؟!
همیشه دیدگان تو ز عشق شعله می کشید
کنون چرا غبار خستگی بر آن نشسته است؟!
همیشه جام باده ات پر از شراب بوده است
کنون چرا شراب کهنه ات به سرکه ای بدل شدست؟!
دمی گذشته ها نگر ...
چگونه عشوه های تو ٬ قرار دل ز این و آن ربوده بود
کنون چرا دلت به سرزمین این و آن رسیده است؟!
من از نوای ساز تو ٬ چه شورها که خوانده ام
من از غبار دیده ات٬ به بی کران دشت ها ٬ به سرزمین خواب ها
به این دیار و آن دیار ٬ چه کوچ ها که کرده ام
کنون به بی قراری دلت قسم
که سرکه های جام تو ٬ ز جوش تو
هنوز مست می کند مرا
بابا شمل
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 ساعت 06:22 ق.ظ
بابا وب سایت خیلی باحالی چه وب توپی داری تونستی یه سری به وب من هم بزن
با تشکر
با سلام
خسته نباشین
وب لاگتون خیلی قشنگه . خوشحال می شم سایت منو هم ببینین و با نظراتتون به بهتر شدنش کمک کنین.
http://mycottage.persianblog.com
سلام
مرصی از دلگرمیای که به من دادی امیدوارم همیشه خوش باشی و ما را یادتون نره
آ زادی خوبه اما نه این آ زادی خیابانی بای
سلام خوبی من این عکسا رو نگرفتم
سلام دوست خوبم .واقعا بهت تبریک می گم.
بلاگ خیلی قشنگی داری.ممنون که به اونجا هم سر می زنی.
سلام؛
من هم ممنونم ؛
دست مریزاد...دست نوشته های زیبا و لذت بخشی داری...به من هم یه سری بزن و نظر خودت را بده...مرسی..دوست تو سپهر...با اجازه
همین دیگه مثل همیشه اینم باحال نوشتی
فعلا ما رفتیم.
جام اگر بشکست؟
ساز اگر بگسست!
شعر اگر دیگر به دل ننشست؟