دستهای ما کوتاه بود
وخرماها
بر نخیل
ما دستهای خود را بریدم
و بسوی خرماها
پرتاب کردیم
خرما فروان بر زمین
ریخت
ولی ما دیگر دست نداشتیم
معلم:
بابا نان داد
علی نگاهی به معلم کرد و دستی بر دلش کشید. صدای قار و قور دلش را می شنوید.
علی نوشت:
بابا ... داد
معلم به علی نمره نداد.
الان علی نه نمره دارد و نه نان
الان علی هم خسته است و هم گشنه
معلم گمان می کرد ٬ نان را با نون و الف و نون می نویسند
ولی علی می دانست نان را سر سفره می گذارند نه سر کلاس املا
الان علی نه نمره دارد و نه نان
الان علی هم خسته است و هم گشنه
گنجشکک اشی مشی
لب بوم ما بشین
نگاه کن از اون بالا
چی میگذره توی حوض نقاشی
لب بوم ما دیگه بارون نمیاد
اگرم بیاد ، خیس نمیشی
گنجشکک اشی مشی
خیس نمیشی ، گوله نمیشی
دیگه نمیفتی تو حوض نقاشی
گنجشکک اشی مشی
گنجشکک اشی مشی
کی میگیره؟ حکیم باشی
کی میکشه؟ حکیم باشی
کی میپزه؟ حکیم باشی
گنجشکک اشی مشی
اولش فراش باشی
یه کم گذشت قصاب باشی
بعدشم آشپز باشی
همه خود کشی شدند!
توی حوض نقاشی
گنجشکک اشی مشی
لب بوم ما بشین
نگاه کن از اون بالا
چی میگذره توی حوض نقاشی
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
من باشـم و نـی باشد و می باشد و وی
من گـه لـب وی بوسـم و وی گه لب می
من مست ز وی باشم و وی مست ز می