معلم:
بابا نان داد
علی نگاهی به معلم کرد و دستی بر دلش کشید. صدای قار و قور دلش را می شنوید.
علی نوشت:
بابا ... داد
معلم به علی نمره نداد.
الان علی نه نمره دارد و نه نان
الان علی هم خسته است و هم گشنه
معلم گمان می کرد ٬ نان را با نون و الف و نون می نویسند
ولی علی می دانست نان را سر سفره می گذارند نه سر کلاس املا
الان علی نه نمره دارد و نه نان
الان علی هم خسته است و هم گشنه
قشنگ و زیبا بودش.
سلام
خوب هستید
وبلاگ خوبی دارید
وبلاگ ما هم بروز شد :: اموزش جدید ::
http://explorer.blogsky.com
۱.وبلاگ خود را در لیست وبلاگهای فارسی بلاگ اسکای ثبتکنید
۲.این وبلاگ را جهت کاملتر شدن لیست وبلاگها به دوستان خود معرفی کنید.
http://user.blogsky.com
با کمال تشکر
سلام
جالب بود...
سلام مگه معلم خودش که این دیکته را می نوشته گرسنه نبوده ؟؟
آخییییییی...
اما علی .......
ممنون که لینکمو گذاشتی هدی جونم. ولی دوبار گذاشتیا :))
وب لاگ زیبائی دارید .به ما باز هم سر بزنید خوشحال میشیم
فعال باش با ما باش ...
همیشه عاشق توصیف و نوشتن چنین فضاهایی بودم. اماجرات نوشتنشو نداشتم... یه جور توهین ... اما تو از پسش بر اومدی...
تو این دنیا هیچ ادم خوبی نه نمره داره نه نان!
با جکات کلی حال کردم هدی جون .مطلبتم جالب بود.
چقده غمگین بودش...
ولی خیلی پاک و لطیف.
مثل من