خرما و دست

دستهای ما کوتاه بود
وخرماها
بر نخیل
ما دستهای خود را بریدم
و بسوی خرماها
پرتاب کردیم
خرما فروان بر زمین
ریخت
ولی ما دیگر دست نداشتیم

نظرات 6 + ارسال نظر
مازیار دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:40 ق.ظ http://www.cafe-blog.com

نوشته هات رو خوندم . موفق باشی
به کافه بلاگ هم سر بزن
www.cafe-blog.com

آسمان دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 02:01 ق.ظ http://someonefromparis.persianblog.com

خوب نباید این کارو میکردید! ولی حالا که گرشته دیگه مهم نیست

هدا دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:14 ب.ظ http://tofangdarha.persianblog.com

سلام خوبی هدی جان. راستش ما بر می گردیم فقط یه مدت کوتاه... نمیدونم...امیدوارم بر گردیم... خوش باشی بای

مهناز دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:31 ب.ظ http://refigh-fabric.blogsky.com

بهت لینک دادم...
راستی با این اسم قشنگ چرا وبلاگت سیاهه؟
اگه خواستی برات قالب طراحی میکنم. اگه دوست داشتی باهام تماس بگیر...

صادق دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 06:02 ب.ظ http://sadeghkhan.blogsky.com/

سلام. جالب بود
شادباشی

راحله سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:01 ق.ظ

امان از ادم شکمو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد