سیاهی

صدای زنگ ساعت
می گفت که صبح اومده
اما هوای بیرون
می گفت که شب نرفته

رفتم دم پنجره
سری بیرون کشیدم
دیدم که خورشید خانم
تو گوشه آسمون
 کز کرده و نشسته

خوشید تن طلایی
مث زغال سیاهه
نور سیاه خورشید
همه جا رو گرفته

دیدم آدمای شهر
تنپوششون سیاهه
آخ که چشام سیاهه
شب و روزم سیاهه

جلو آینه رفتم
آینه هم سیاهه
وای که چقدر سیاهی
سر تا پام و گرفته

به قصد خونه یار
از خونه بیرون میام
زمین شهر سیاهه
آسمونش سیاهه

حوریای شهر ما
سر تا پاشون سیاهه!

از وسط سیاهی
به نیت سپیدی
میرم خونه یارم
یار چادر سپیدم

در میزنم تتق تق
یارم میاد دم در
آخ که اونم سیاهه
وای که اونم سیاهه

حوریای شهر ما
سر تا پاشون سیاهه!

آدمای شهر من!
اونایی که سپیدی
نرفته از دلهاتون
بیاین سیاهی ها رو
از در و دیوار شهر
پاک و مبرا کنیم
خورشید تن طلا رو
بازم طلایی کنیم

نظرات 9 + ارسال نظر
زیر یک سقف سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:23 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام از آشنایی شما خوشحالم . راستی فرق عشق و هوس چیست؟؟

جواب بابا شمل به زیر یک سقف سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:33 ب.ظ http://kaghazesefid.blogsky.com

مریم وسعید عزیز به نظر من هوس در عشق وجود ندارد ... وقتی عشق است هم بستری و هم آغوشی نیز عشق است ولی وقتی عشق نباشد اینها همه هوس است

بدون شرح پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:19 ق.ظ http://pourhamzeh.blogsky.com

بسیار عالی

دنیای یک ایرانی جمعه 11 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:54 ب.ظ http://www.mehdi110.blogspot.com

این شعر ادم را به گذشته ها می بره! :)

بابا لنگ دراز شنبه 12 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:04 ق.ظ http://shiva-omid.blogsky.com

سلام هدی جان!دوست من می خوایی کجا بری؟به من بگو.قول نمی دهم تو را از رفتن باز دارم! ولی من هم می توانم با تو بیایم. امیدوارم که توی این سفر موفق باشی و به عشقت برسی.هر چند میگن که عشق اونه که عاشق به معشوق نمیرسه!مواظب خودت باش.مثل همیشه جالب نوشتی.

خسروپرویز شنبه 12 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:36 ق.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!
سپاسگزارم که به کلبه من پای نهادید٬
زندگی مبارزه است برای زدودن سیاهی٬
زدودن سیاهی از هر جا که توانیم٬
اما آدمی گاهی فراموش می‌کند که در دسترس ترین مکانها را بروبد و پاک کند٬
اما آدمی فراموش می‌کند که باید از خود شروع کند!
I'm starting with the man in the mirror

بدرود!

ا.ز.ل یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:11 ق.ظ http://tasyani.persianblog.com

سلام رفیق/ شعر بدی نبود/ من نفهمیدم ما یعنی کی که رعنا را زیر گرفته؟ من که هنوز نگرفتم!!!:)) پیشنهاد میNکنم تو هم هیچNکسی را زیر نگیری/ زیاده قربانت

ساسان یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:56 ب.ظ http://sasan172.persianblog.com

سلام خسته نباشی خوب مینویسی مطلب کی؟! خوب بود!!!! در ضمن خوشحال میشم تبادل لینک کنیم...

راحله سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:48 ق.ظ

خیلی قشنگه
ای کاش میشد که سیاهی زدوده بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد