کاغذ سفید

یادم نیست از کی خواستم فریاد بزنم: دوستت دارم که بزرگترها گفتند زشت است. خواستم آهسته در گوشت بگویم که دوستت دارم ولی باز بزرگترها گفتند زشت است و من دوستت داشتم و از خود می پرسیدم که آیا تو هم مرا دوست داری؟!

و نمیدانم شاید تو هم خواستی فریاد بزنی دوستم داری که دیگران گفتند زشت است! و باز خواستی آرام به خودم تنها بگویی که دوستم داری و باز گفتند زشت است!

و من با خود اندیشیدم که چگونه بگویم دوستت دارم؟ و کشف کردم که بنویسم ، دوستت دارم و خط بزنم قانون زشت بودن دوست داشتن را، که بتوان روزی فریاد دوستت دارم ها را شنید ، و هر چه گشتم که کجا بنویسم تمام کا غذها سیاه بود و من در آرزوی کاغذی سفید نوشتم:

 

من فقط از مال دنیا یک قلم دارم

یک قلم نرم ، یک قلم سخت

آب روان ، موج سخت

 

با این قلم...

می توان اولاد آدم ، هابیل کرد

می توان هابیلیان ، سرمشق کرد

می توان قابیلیان ، کشت

 

می توان فریاد کرد ، پرده ها بدرید

می توان گریاند ، گریست

می توان خنداند ، خندید

 

می توان آغوش صدها معشوق شد

می توان رامشگر قلب های نا آرام شد

 

می توان دید ، چشم شد ، نگاه شد

می توان در دیدن او کور شد

 

در این قلم...

کوه هست ، دشت هست ، هوا هست

آسمان آبی است

 

می توان کوه شد

می توان سبزی دشت شد

می توان اکسیژن شد

 

می توان ابر شد

بارید بر قلب هزاران عاشق

بارید بر دوری نزدیکان

بارید بر کوری بینایان

 

من فقط از مال دنیا یک قلم دارم

اما...

کاغذی نیست سفید

 

در این مدت از عشق ، از دوستت دارم ها نوشتم و سعی کردم هم خودم عمیق و اندیشمندانه به جامعه و محیط اطرافم بنگرم و در این اندیشه شما را هم شریک کنم. بعضی ها آمدند و دوست داشتند و تعریف کردند و امید یافتن کاغذ سفید را در من پروراندند و برخی انتقاد کردند و راه رسیدن به این سپیدی را هموارتر و برخی آهسته آمدند و رفتند تا گربه شاخ بهشون نزنه! خلاصه دم همتون گرم ...

فکر نکنین این هدی هم جا زده و میخواد همه تون رو به خدا بسپاره و کوله بارش و جمع بکنه بره... نه این طوریا هم نیست ... این هدی تا یه تیکه کاغذ سفید پیدا نکنه که هیچ تا تموم کاغذ سیاه ها رو پاره نکرده و دور نریخته فریاد میزنه و دیگه هم از اینکه بهش بگن زشته ابایی نداره.

آره جونم این آقا هدی تازه فارغ التحصیل شده
 


و مثلا شده دکتر هدی(اووه!) و حالا باید بره سربازی و یه مدتی نیستش. حالا اگه نیستیم شما بیاین این جا و نذارین سیاهی پا بگیره ، کنار صفحه یه لینک گذاشتم به اسم نگاهی به گذشته ها که یادداشت های قدیمی است برین و بخونین و با شاخه گل هاتون شمیمی از خود به جا گذارید( نظر بدین) ، بابا ای ول دمتون گرم.

راستی اینم یه عکس از جشن فارغ التحصیلی ام موقع خوردن سوگند نامه پزشکی :


سوگند نامه

 
راستی حالا از ته دل فریاد میزنم دوستت دارم و از هیچ قانونی که دوست داشتن را غدغن کرده نمی ترسم ...
هــــــــــــــــــــــــای! دوستت دارم

نظرات 27 + ارسال نظر
مهناز پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:35 ق.ظ http://refigh-fabric.blogsky.com

همیشه موفق باشی

مزدک پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:28 ب.ظ http://mazdak951.persianblog.com

وبلاگت خیلی شاعرانه است دوست دارم پیشم بیا

هدی۱ پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:10 ب.ظ http://hodahodi.persianblog.com

ای بابا پس آقای دکترم باید فعلا برن خدمت به ملت ؟؟
آقا خوش بگذره..اولش ممکنه در اثر کچل شدن یه شک بهت وارد بشه...ولی سخت نگیر ! عادت میکنی !
دلمون برا نوشته هات میتنگه بد جور...هر چن وقت یه بار اینجارو گردگیری کنی هم خوبه وا !
خلاصه اینکه هم دکتر شدن مبارک هم سرباز جامعه شدن !!

راحله جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:37 ق.ظ

دلم خیلی گرفت
زود برگرد

کتایون جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:31 ب.ظ

خوبه وراستی کجا باید بری!؟؟ این جا نوشتم بلکه جواب بدی!موفق باشی!در مورد سربازی و این مطلب اخر!!!!!

احسان شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:10 ب.ظ http://ostad.blogsky.com

بابا کوتاه تر بنویس وقت کنیم بخونیم. شرمنده که ۲ روزی بهت سر نزدم.

ترانه مجهول !!! شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:11 ب.ظ http://hodak.persianblog.com

سلام دکتر ~ خوبید ؟ چقدر دلم تنگیده بود واسه حرفاتون... اینجا خیلی قشنگه چون آدمو یاد شب می آندازه ... و درباره قلم چی بگم ....شاید همه ما از دنیا فقط یک قلم داریم همه سعی می کنیم بلغزانیمش ...بعضی بهتر بعضی بدتر ... خوشا به حال آنان که به بهترین شکلها می لغزانندش ..نه ؟ تبریک می گم بهتون به هرحال دیگه شدید دکتر راستکی ... برم یه گشتی بزنم بیام درد و مرضهارو بهتون بگم نسخه شو بپیچید باشه ؟ ارادتمند :خواهر کوچیکه!

دانیال یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:07 ق.ظ http://57.blogsky.com

شاید روزی فراموش شویم
چون مسافریم
و گریه امانم نداد
تو را صدا کردم
هم شاگردی سلام

ا.ز.ل دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:11 ق.ظ http://tasyani.persianblog.com

نازنین سلام / ببخش اگر کار و درس و سینما نمی‌گذارند توجه‌ام به کاغذ سفید تکمیل باشد / امید از خجالت شما در حد توام با یک لینک کوچک بر آمده باشم / موفق باشی / زیاده قربانت

[ بدون نام ] دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:11 ق.ظ

به خدا می سپارمت هدی جان . امیدوارم که موفق باشی . منم چند ماه دیگه به تو خئاهم پیوست (در لباس شریف آش خوری!) :)) . امیدوارم که هر چه زودتر بر گردی ! در ضمن کاش توی عکس خودت رو مشخص کرده بودی تا می تونستم شناسایی کنمت!‌ راهنمایی هم می کردی قبول بود.

محمد/ ماری دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:17 ق.ظ http://diaremohabbat.persianblog.com

بسياری چنين اند... مسافری بيقرار ؛ از شاخه ای به شاخه ی ديگر ...همواره به جستجوی بخت ...اما به هر مخاطره ای ؛ باز خويشتن را مي یابند ...بيشتر سرگشته و کمتر بخت يار... تا آن روز که دريابند چيزی را که می جسته اند ؛ پيوسته با درون خويش نهان داشته اند... و آنچه شادمانشان ميکند ؛ تقسيم ِنان ِ جان است به سفره ی دوستی؛ با آنکه بيشتر از همه دوستش دارند ؛ و او را عاشقند .....

مریم۴۲۹ سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:37 ق.ظ

سلام چه وب قشنگی داری سربازی‌هم خوش بگزره منم باید برم البته ۷ سال دیگه

علی سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:02 ب.ظ http://biya.blogsky.com

سلام...
برای نوشته هات دلم تنگ میشه..راستی منم باید برم
۲ ماه دیگه

صادق سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:01 ب.ظ http://sadeghkhan.blogsky.com/

سلام. مطلبی در مورد مقاله اقای قوچانی نوشتم .خوشحال میشوم که نظرت رو در مورد نقدم بدونم.

گمناکترین ساکن دهکده چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:48 ب.ظ http://gomnaam.blogsky.com

باسلام و آرزوی قبولی طاعات . یه روزی همدیگه رو می شناختیم . لینکی که توی وبلاگم به شما دادم که اینو می گه !‌به هر حال بعد از مدتها نگفتن شاید سعی کنم عقده دل را وا کنم!‌یا علی

دختر کوچولو می نویسد ... پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:15 ب.ظ http://hodhod1.persianblog.com/

روزها رفتند ، ماه ها آمدند ، یک سال دیگر عمرها گذشتند......... پیرها مردند ، نوزادان متولد شدند...... خانه های کاهگلی خراب شدند ، آسمان خراش ها آباد...... عشق ها بی مهر شدند،عاشقان کم لطف و معشوقه ها بی زهد.....

دانیال پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:29 ب.ظ http://57.blogsky.com

سلام
شاد باش ای عشق خوش سودای ما

سر به هوا جمعه 9 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:26 ق.ظ http://i3lue.persianblog.com

باور میکنی من تاحالا نمیدونستم آقا؟یی؟ هنوزم شک دارم! تو آقایی؟؟؟ !!!!!!!! ..... فارغالتحصیلیتو تبریک میگم! برو کچل شو ... اومدی میشی دکتر کچل! :ی! سربازی خوش بگذره! :ی ... این شعره خیلی قشنگ بیده! از این نوشته خیلی بیشتر خوشم اومد تا بقیه شون... ولی همهشون قشنگ بودن! ... منتظر بازگشت شما میباشیم!

[ بدون نام ] جمعه 9 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:48 ب.ظ

شاعرانه و رومانتیک . موفق باشی

سعیده شنبه 10 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:39 ق.ظ http://www.roiaee.persianblog.com

واااااااای چه وبلاگ نازی . همشو خوندم خیلی شعرای قشنگی بودن

خسروپرویز شنبه 10 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:24 ب.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!

فریاد؟

شاد باشید... بدرود!

محمود و مهبد یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:42 ق.ظ http://3charkhe.persianblog.com

خیلی قشنگ بود...

سمن یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:08 ب.ظ http://sandel.blogsky.com

مبارکه آقای دکتر بالاخره سیرکومسیژن شد؟

مهرزاد پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:06 ق.ظ

سلام من مهرزاد هستم .نوشتهاتو مو به مو خوندم الی بود .خدا نگهدار.موفق باشی

فرزاد جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:37 ق.ظ http://www.dangerkids.persianblog.com

سلام مطلبت باحال بود حال کردیم
به کلبه حقیره ما هم سر بزن

تینا شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:12 ق.ظ http://siah-sefid.persianblog.com

سلام دوست من.
تینا هستم...از اهالی پرشین بلاگ.
نمی تونم بگم که از خوندن نوشته هات چقدر لذت بردم.فقط از این به بعد باید هر شب به این خونه قشنگت سر بزنم.
چرا فکر میکنی دوری و نبودنت برای بقیه فرقی نمی کنه؟؟همه اونایی که قلمت رو میخونن دلشون اندازه آسمون خدا برات تنگ میشه.
به لحظه های زندگیت رنگ شادی و پیروزی ببخش و همیشه دوست داشتن را فاتحانه فریاد کن.

مجتبی جمعه 24 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:26 ب.ظ

سلام ممنون میشم که متن لوح یاد بود فارغ التحصیلی رو برایم بنویسی هم دانشگاهی عزیز چرا که ما هم میخواهیم چشن بگیریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد