تق ، تق ، تق
انگار کسی پشت در منتظر ایستاده و مرتب به در می کوبد. آره! انتظار باز کردن در را می کشد و من در این طرف در با خودم می پرسم کیست؟! من که منتظر کسی نبودم! لصلا کسی با من کاری ندارد! من در این اتاق که مانوسی جز قلم و کاغذ پاره هایم ندارم. چه کسی ممکن است دلش بخواهد مرا ببیند؟! نه رییس اداره ای هستم که خط خطی زیر اسمم به دردش بخورد ، نه آبدارچی که بخواهند کاغذشان را داخل اتاق رییس ببرم!
تق ، تق ، تق
هنوز که پشت در است! بلند می شوم در را باز می کنم ، کسی را پشت در نمی یابم.
تق ، تق ، تق
ولی هنوز صدای کوبیدن در می آید! وای! انگار کسی به پنجره می کوبد! به سمت پنجره می روم. خدای من! چه می بینم؟! کبوتری سفید لبه پنجره نشسته و با نوک به شیشیه می کوبد. پنجره را باز می کنم ، کبوتر می پرد ، کمی از پنجره دور می شود ، نگاهش می کنم ، دور پنجره بال بال می زند و بعد آرام به داخل اتاق می آید و لبه پنجره ، داخل اتاق می نشیند. من به او نگاه می کنم و او به من ، باز می پرد و می رود. دور دور می شود و من پنجره را می بندم و لی این بار منتظرم. آری! من هم منتظرم تا کسی در اتاقم را بزند ...
انتظار بهانهء نشستن نیست . بلکه انگیزهء ایستادن است ... دوست جدید مبارک :)
khaste nabashi nemidoonam chera farsi neminvise
kheyli vaght bood intarafa nayamade boodam
omidvaram sarbazi ro be salamati tamoomesh koni
الهی در هم بشکنه اون چیزهایی که نمیذاره جوانها به مراد دلشون برسن
آخی!!! آرزو !!!! .. آدرس بده من بیام در اتاقتو بزنم یه وقت آرزو به دل نمونی! (چشمک)
من یکی بد جور از انتظار بدم میاتش ! ولی خوب اینم بستگی داره چه کسی بخوات بیات ! اگه یه کبوتر سفید و خوشگل باشه اِی..بدم نمیات !!