توی آن کوچه تنگ
پشت آن دیوار بلند
همه شب می رفتم
پی آن گیس ٬ بلند
همه شب می خواندم
یک بغل آه بلند!
پشت دیوار دلم
توی این سینه داغ
بود بغضی که هنوز
نگرفته بانگ ٬ بلند
ناگهان ...
توی آن کوچه تنگ
ریخت دیوار بلند
پشت آن دیوار بلند
دیدم آن گیس ٬ بلند
بود هم آغوش یک مرد دگر!
یک بغل آه بلند
توی این سینه داغ
پی آن گیس ٬ بلند
ناگهان گشت بلند
اشک من یافت
ره گونه های من ...
هم آن مرد دگر
هم آن گیس ٬ بلند
رفتند زیر آوار
زیر آن دیوار بلند
توی آن کوچه تنگ
پی آن آه بلند!
عجب شعری ... تو شوکم هنوزا
سلام شعر زیبایی نوشتی...
به من سر بزن.
سال نو مبارک
:(
چه غمگین !
اسمش آخر بی ربطیه ! وبلاگتو می گم . اقلا زمین شو سفید می کردی !