بی قرار

همیشه وادی کلام تو پر از ترانه بوده است
کنون چرا نوای نی گرفته است؟!

همیشه دیدگان تو ز عشق شعله می کشید
کنون چرا غبار خستگی بر آن نشسته است؟!

همیشه جام باده ات پر از شراب بوده است
کنون چرا شراب کهنه ات به سرکه ای بدل شدست؟!

دمی گذشته ها نگر ...
چگونه عشوه های تو ٬ قرار دل ز این و آن ربوده بود
کنون چرا دلت به سرزمین این و آن رسیده است؟!

من از نوای ساز تو ٬ چه شورها که خوانده ام
من از غبار دیده ات٬ به بی کران دشت ها ٬ به سرزمین خواب ها
به این دیار و آن دیار ٬ چه کوچ ها که کرده ام

کنون به بی قراری دلت قسم
که سرکه های جام تو ٬ ز جوش تو
هنوز مست می کند مرا
نظرات 3 + ارسال نظر
کاوه سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:28 ب.ظ http://mybluedreames.blogsky.com

سلام خوبی هدی خانوم نوشته هاتو که آدم می خونی یه جوریش می شه ...خیلی قشنگ می نویسی موفق باشی

کاوه جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:46 ق.ظ http://mybluedreames.blogsky.com

سلام خوبی دوست گلم نوشته بالای صفحه که حرکت می کنه خیلی قشنگه عزیز...... موفق باشی به من هم سر بزن

کاوه پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:17 ب.ظ http://mybluedreames.blogsky.com

سلام خوبی وب لاگ شما هم مثل وب لاگ منه کسی بهش سر نمی زنه؟..........
به هر حال من که بازم ادامه می دم ........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد