خونه عشق

خیلی وقت بود حتی به خونه خودم هم سر نزده بودیم. همه جا رو حسابی خاک گرفته. یه خونه تکونی حسابی می خواد! دلم کلی برا اینجا تنگ شده بود ٬ یه آسمون ستاره که دیگه این روزا با این دود و دم فرهنگی و سیاسی حسابی آسمون رو پوشونده و دیگه هیچی نمیشه دید! امروز هم از بس داشتم تو این فضا خفه می شدم دلم گرفت. آدم هم هر جا باشه وقتی یه سر تو خونه بی ریای خودش میاد دلش باز میشه لا اقل اونجا هوا روزاش آفتابه و شباش مهتابی...
امان از این زمونه که وقت نمی کنیم نهارمون رو هم تو خونه خودمون بخوریم و باید با یه ساندویچی یا کیک و نوشابه ای نهار رو صرف کنیم اما هیچ نهاری حتی بو قلمونش هم نون خالی خونه خود آدم نمیشه!
منم بالاخره میام همینجا زیر این آسمون صاف پر ستاره ...
مهمون های عزیزی که باز می اومدید اینجا به نون خالی بابا شمل راضی بودید و مهر می ورزید قول می دم با دست پر بیام و به همتون یه سور حسابی بدم  ٬ برام دعا کنید ...
در خونه من به همه کسانی که لبریز از عشق و مخبتند همیشه بازه...
دوستتون دارم...

در خانه ما رو نق اگر نیست صفا هست
آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست