خیلی وقت بود حتی به خونه خودم هم سر نزده بودیم. همه جا رو حسابی خاک گرفته. یه خونه تکونی حسابی می خواد! دلم کلی برا اینجا تنگ شده بود ٬ یه آسمون ستاره که دیگه این روزا با این دود و دم فرهنگی و سیاسی حسابی آسمون رو پوشونده و دیگه هیچی نمیشه دید! امروز هم از بس داشتم تو این فضا خفه می شدم دلم گرفت. آدم هم هر جا باشه وقتی یه سر تو خونه بی ریای خودش میاد دلش باز میشه لا اقل اونجا هوا روزاش آفتابه و شباش مهتابی...
امان از این زمونه که وقت نمی کنیم نهارمون رو هم تو خونه خودمون بخوریم و باید با یه ساندویچی یا کیک و نوشابه ای نهار رو صرف کنیم اما هیچ نهاری حتی بو قلمونش هم نون خالی خونه خود آدم نمیشه!
منم بالاخره میام همینجا زیر این آسمون صاف پر ستاره ...
مهمون های عزیزی که باز می اومدید اینجا به نون خالی بابا شمل راضی بودید و مهر می ورزید قول می دم با دست پر بیام و به همتون یه سور حسابی بدم ٬ برام دعا کنید ...
در خونه من به همه کسانی که لبریز از عشق و مخبتند همیشه بازه...
دوستتون دارم...
در خانه ما رو نق اگر نیست صفا هست
آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست
سلام چه خوب شد برگشتی امیدوارم دیگه نزاری بری
سلام خوبی دوست من کجائی چی شده مشکلی پیش اومده به ما هم سر بزن
موفق باشی
./////////////////
..................
.....................
سلام
خوب از اینکه هستید خوشحال هستم
شاد باشید
سلام
کاش دل آدما هم میشد خونه تکونی کرد.
موفق باشی...همیشه،همه جا!
خیلی خیلی خوش اومدی... شاد باشی و همیشه نویسان.
امیدوارم اسفند زود از راه برسه من بیشتر با شما آشنا بشم. موفق باشی.یه سر هم به من بزن.
هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه.... پایتم!
تا اسفند.
سلام خوبی دوست من بابا کجائی خیلی نگرانتم یه خبری یه چیزی بده از خودت ....
هر جا هستی موفق باشی
عاشق پیامتم اگه لطف داری نشون بده
برای اولین باری که به وبلاگت سر می زنم
طراحی قشنگی داشتی
عیدت مبارک...
نیستی؟
سلام وبلاگ قشنگی داری.........موفق باشی و همیشه سبز....به من هم سر بزن.
سلام من دوست دارم با شما تبادل لینک کنم امکانش هست؟
سلام اینجا هم صفا هست هم نور خدا.موفق باشی.
دوست خوبم سلام:
دلم می خواست خانه عشق مرا کسی خراب نمی کرد .... دلم می خواست که روزهای خوب هیچ وقت تمام نمی شد .... از همیشه تا هنز عاشق مانده ام ... « من مانده ام ملال و غمم رفته ای تو شاد ... با حالتی که بدتر از آن کس ندیده است ... ای تخته سنگ پیر گویا دگر فسانه به پایان رسیده است .... » افسانه ! دیگر دلم هیچ آهنگی نمی نوازد و من ، قندیل کوه واپس زده ای هستم که در ایستایی یک خیال همچنان چشم به راه خورشید نشسته ام ! یخ کرده از اضطراب تنهایی و پرواز خواهشهای دل ! تنها همین یک شعر برایم کافیست ..... من دیگر ساده تر از این نخواهم شد .... نسیم را در کوله پشتی خویش برایت آورده بودم ... طوفان از دستهای من گریزان است ... باورت نشد ... نمی دانم چرا ؟ .. و من در کوچ همچنان به دنبال رهایی سرگردان مانده ام و روح صاعقه زده من باورش نشد فرار چیست ؟! من نخواهم گریخت ... خواهم ماند ... خواهم سوخت و خاکستر حرفهای خویش را روزی آب خواهم کرد در دل سنگ ترین سنگهای روزگار ... همیشه با یادت .... جان شیفته را یدک خواهم کشید ......
به عاشقانه های من هم تشریف بیار
سبز باشی و پایدار.
سلام. خب فکر کنم یه ذره دیر اومدم. داشتم دنبال یه میل می گشتم که توی یه ای میل مال سال ها پیش آدرست رو دیدم.
خب زمان دیگه می گزره. و لامسب عجب سرعتی هم داره.
بسم الله
سلام. بنویس تا خونت سبز بمونه . سبز تر از دختر بهشتی.
salam
man moteasefam ke esme weblog e ma ba shoma yekie. vali vaghti yeki weblog dorost mikone nemire weblogaye ye blogere dige ro check kone. man az blogspot gereftam shoma az blogsky , banabarin be nazare man hich moshkeli pish nayoomade