کاش دیپلمه بودم!


باور کنید ما الاغ های خوبی هستیم. خودمان روزی چندین بار دور طویله مان می گردیم و مراقبیم الاغ غریبه ای به طویله مان نزدیک نشود. خودمان چندین فرسخ می پیماییم تا علف و یونجه مان را تهیه کنیم و بر پشت بگیریم و به طویله مان بیاوریم. اما یک حرف داریم: آیا تا به حال باری را بر دوش الاغی دیده اید که خورجین نداشته باشد. ما فقط یک عدد خورجین شایسته الاغ بودنمان می خواهیم. آیا این توقع زیادی است؟!

باور کنید ما الاغ های خوبی هستیم. وقتی بچه بودیم به موقع به مدرسه الاغ ها رفتیم و انواع عرعر کردن را یاد گرفتیم ، بعد بین الاغ ها نمونه شدیم و توانستیم در بهترین طویله های آموزشی برویم و خوب به شما آدم ها! سواری دادیم. ما در عوض فقط یک عدد خورجین شایسته الاغ بودنمان می خواهیم. آیا این توقع زیادی است؟!

عرعر! یک چیزی یادم رفت بگویم ، این الاغ همسایه که نه مدرسه رفته و نه انواع عرعر کردن را یادگرفته و هنوز اکابر است ، یک عدد خورجین خوب دارد که بر دوش آدم ها انداخته و سوارشان شده است! خوش به حالش! ما اصلا دلمان نمی خواهد آدم بودیم! کاش ما جای الاغ همسایه مان بودیم!!

برگی از خاطرات پادگان آموزشی آیت الله خاتمی

این چند خط کوتاه را وقتی دلم در پادگان خیلی گرفته بود نوشتم و هر آنچه می خوانید عین حقیقت است ولی ممکن است فقط کسانی که سربازی رفتند بفهمند!
یک چیزه دیگر : من فقط یه روز مرخصی داشتم و این مطلب را اینجا گذاشتم ٬ فکر نکنید برگشتم! تازه نمیدونم از برگشتن من هم کسی هم خوشحال میشه؟!
هدی

کاغذ سفید

یادم نیست از کی خواستم فریاد بزنم: دوستت دارم که بزرگترها گفتند زشت است. خواستم آهسته در گوشت بگویم که دوستت دارم ولی باز بزرگترها گفتند زشت است و من دوستت داشتم و از خود می پرسیدم که آیا تو هم مرا دوست داری؟!

و نمیدانم شاید تو هم خواستی فریاد بزنی دوستم داری که دیگران گفتند زشت است! و باز خواستی آرام به خودم تنها بگویی که دوستم داری و باز گفتند زشت است!

و من با خود اندیشیدم که چگونه بگویم دوستت دارم؟ و کشف کردم که بنویسم ، دوستت دارم و خط بزنم قانون زشت بودن دوست داشتن را، که بتوان روزی فریاد دوستت دارم ها را شنید ، و هر چه گشتم که کجا بنویسم تمام کا غذها سیاه بود و من در آرزوی کاغذی سفید نوشتم:

 

من فقط از مال دنیا یک قلم دارم

یک قلم نرم ، یک قلم سخت

آب روان ، موج سخت

 

با این قلم...

می توان اولاد آدم ، هابیل کرد

می توان هابیلیان ، سرمشق کرد

می توان قابیلیان ، کشت

 

می توان فریاد کرد ، پرده ها بدرید

می توان گریاند ، گریست

می توان خنداند ، خندید

 

می توان آغوش صدها معشوق شد

می توان رامشگر قلب های نا آرام شد

 

می توان دید ، چشم شد ، نگاه شد

می توان در دیدن او کور شد

 

در این قلم...

کوه هست ، دشت هست ، هوا هست

آسمان آبی است

 

می توان کوه شد

می توان سبزی دشت شد

می توان اکسیژن شد

 

می توان ابر شد

بارید بر قلب هزاران عاشق

بارید بر دوری نزدیکان

بارید بر کوری بینایان

 

من فقط از مال دنیا یک قلم دارم

اما...

کاغذی نیست سفید

 

در این مدت از عشق ، از دوستت دارم ها نوشتم و سعی کردم هم خودم عمیق و اندیشمندانه به جامعه و محیط اطرافم بنگرم و در این اندیشه شما را هم شریک کنم. بعضی ها آمدند و دوست داشتند و تعریف کردند و امید یافتن کاغذ سفید را در من پروراندند و برخی انتقاد کردند و راه رسیدن به این سپیدی را هموارتر و برخی آهسته آمدند و رفتند تا گربه شاخ بهشون نزنه! خلاصه دم همتون گرم ...

فکر نکنین این هدی هم جا زده و میخواد همه تون رو به خدا بسپاره و کوله بارش و جمع بکنه بره... نه این طوریا هم نیست ... این هدی تا یه تیکه کاغذ سفید پیدا نکنه که هیچ تا تموم کاغذ سیاه ها رو پاره نکرده و دور نریخته فریاد میزنه و دیگه هم از اینکه بهش بگن زشته ابایی نداره.

آره جونم این آقا هدی تازه فارغ التحصیل شده
 


و مثلا شده دکتر هدی(اووه!) و حالا باید بره سربازی و یه مدتی نیستش. حالا اگه نیستیم شما بیاین این جا و نذارین سیاهی پا بگیره ، کنار صفحه یه لینک گذاشتم به اسم نگاهی به گذشته ها که یادداشت های قدیمی است برین و بخونین و با شاخه گل هاتون شمیمی از خود به جا گذارید( نظر بدین) ، بابا ای ول دمتون گرم.

راستی اینم یه عکس از جشن فارغ التحصیلی ام موقع خوردن سوگند نامه پزشکی :


سوگند نامه

 
راستی حالا از ته دل فریاد میزنم دوستت دارم و از هیچ قانونی که دوست داشتن را غدغن کرده نمی ترسم ...
هــــــــــــــــــــــــای! دوستت دارم