-
خونه عشق
شنبه 18 مهرماه سال 1383 10:28
خیلی وقت بود حتی به خونه خودم هم سر نزده بودیم. همه جا رو حسابی خاک گرفته. یه خونه تکونی حسابی می خواد! دلم کلی برا اینجا تنگ شده بود ٬ یه آسمون ستاره که دیگه این روزا با این دود و دم فرهنگی و سیاسی حسابی آسمون رو پوشونده و دیگه هیچی نمیشه دید! امروز هم از بس داشتم تو این فضا خفه می شدم دلم گرفت. آدم هم هر جا باشه...
-
بگو مگو
دوشنبه 19 مردادماه سال 1383 05:47
ــ چی می شد اگه یه روز دیوارا خراب می شد زندونا ویرون می شد آجانی جایی نبود حصار و مرزی نبود دیگه برا دیدن یار دفتر و دستک نمی خواس عاقد و ملا نمی خواس این همه در به دری ها نمی خواس ــ می دونی اگه یه روز دیوارا خراب بشن مرزا در هم شکنن زندونا ویرون بشن چی می شه؟ دیگه سنگ رو سنگ بند نمی شه اگه مرزی نباشه ، دیوار و...
-
بی قرار
سهشنبه 6 مردادماه سال 1383 10:54
همیشه وادی کلام تو پر از ترانه بوده است کنون چرا نوای نی گرفته است؟! همیشه دیدگان تو ز عشق شعله می کشید کنون چرا غبار خستگی بر آن نشسته است؟! همیشه جام باده ات پر از شراب بوده است کنون چرا شراب کهنه ات به سرکه ای بدل شدست؟! دمی گذشته ها نگر ... چگونه عشوه های تو ٬ قرار دل ز این و آن ربوده بود کنون چرا دلت به سرزمین...
-
بدون شرح
سهشنبه 23 تیرماه سال 1383 20:38
کشاورزی را دیدم که تبر بر دست گرفته بود و بر کمر درخت خرما میزد که چرا با این همه زحمتی که امسال برایش کشیده است چرا موز نداده است؟! تبری را دیدم که با آهنگ کشاورز رقص بر کمر گرفته و هم آغوشی درخت خرما برگزیده و نمیدانست با هر آهنگی که نمی رقصند! در این میان شیخی گذر میکرد و چون آهنگ کشاورز شنید و رقص تبر بدید ، گفت:...
-
درد و دلهای پزشک دهکده
دوشنبه 1 تیرماه سال 1383 05:38
اون روزا یادمه همکلاسیام میرفتن کلاس خیاطی ، گلدوزی اما من میشستم تو خونه و هی میخوندم تا بشم خانم دکتر! یادمه مادرم می گفت دختر باید کدبانو باشه ، دختر باید راه و رسم شوهر داری بلد باشه اما کو گوش شنوا! خلاصه اونقدر درس خوندیم تا تو رشته پزشکی قبول شدم. تو دانشگاه بعضی از دخترا با عشوه هاشون بعضی از پسرا رو تور کردند...
-
ده ما
شنبه 30 خردادماه سال 1383 05:28
پای یک مسجد متروک بنای ده ماست نو تر از منظره ها مقبره های ده ماست خانه هامان گلی و پنجره ها بسته فقط این مسجد متروک بنای ده ماست کدخدای ده ما هر چه بگوید حق است کدخدای ده ما نیست خدای ده ماست پدرم از ده بالا که غروب آمد گفت هرچه بدبختی و درد است برای ده ماست تخم آفت زدگی ٬ مرکز طاعون زدگی بذر عصیان زدگی در گل و لای...
-
دوستت دارم
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 10:45
بچه که بودم فقط بلد بودم تا ده بشمارم ٬ یک ٬ دو ٬ پنج ٬ ده ! نهایت هر چیز همین ده تا بود. از بابام بستنی که می خواستم ده تا می خواستم. مادرم را ده تا دوست داشتم. خلاصه ته دنیا همین ده تا بود و چقدر این ده تا قشنگ بود ولی حالا نمی دانم ته دنیا کجاست؟! نهایت دوست داشتن چقدر است؟! انگار خیلی هم حریص تر شده ام ٬ ده تا...
-
احترام بگذارید
یکشنبه 24 خردادماه سال 1383 07:02
معلم سر کلاس درس گفت: بچه ها به قانون احترام بگذارید اما فراموش کرد بگوید ٬ قانون محترم وضع کنید
-
ای گل من!
شنبه 9 خردادماه سال 1383 05:34
در پس کوچه های دل من آنجا که دست اهرمن کوتاست ته آن کوچه تنگ بوی عطر نفسهای تو پیچیده آنجا خانه اهوراست و تو در سایه اهورا منزل گزیده ای... ای گل من! اگر روزی توی آن منزل پاک خار تو زخم کند این دل من خشم اهورا بزند ، دور کند هرچه بدی است از دل من تا که باشد کوتاه دست اهرمن ز دل اهورایی من ...
-
نامه ای به خدا
یکشنبه 3 خردادماه سال 1383 09:53
آن قدر درد دل دارم که دیگه تو دلم جا نمیشه! مثل همیشه دردم را رو کاغذ می نویسم... تا کمی سبک شوم اما ای کاش کسی درد دلم را می شنید دردم را به هیچ کس نمی گویم نفت را می ریزم کاغذ را آتش می زنم و تمام حرف هایم دود می شود.
-
آ ی بی کلاه
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1383 06:54
اگر آزادی با آ ی بی کلاه نوشته شود ٬ چه شود! اگر آخرت با آ ی بی کلاه نوشته شود ٬ چه شود! اگر آدم با آ ی بی کلاه نوشته شود ٬ چه شود! اگر ... آه از دست این کلاه ٬ که یا برای برداشتن است و یا برای گذاشتن!
-
دوستت دارم!
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1383 06:28
دیروز که سوار پاترول دوستم بودم ٬ دختر همسایه برای اولین بار بهم سلام کرد!
-
چشم چرون
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1383 06:47
پیرمرد همانطور که به عصایش تکیه داده بود و در همان حال در دست دیگرش تسبیحی بود و به نظر می رسید داره به دخترای دبیرستانی که از مدرسه ، از آن طرف خیابان خارج می شدند نگاه می کرد و معلوم نبود چه چیزهایی در فکرش رفت و آمد می کنند! شاید هم داشت تسبیح دختران زیبایی که از آن طرف خیابان رد می شدند را می کرد! یه دفعه بند...
-
آسه آسه
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 08:50
آسه آسه یواش یواش اومدم در خونه تون یک شاخه گل در دستم سر راهت بنشستم از پنجره منو دیدی مثل گل ها خندیدی آه ! به خدا آن نگهت از خاطرم نرود گفتم به خدا قهر گناهه دل منتظره چشم به راهه ای من به فدات ٬ ناز مکن تو با چشم سیات ٬ ناز مکن تو این دو روزه دنیا ٬ بین خواب و رویا ٬ گذرونه با هم آشتی کنیم ٬ که بهار دوباره ٬ گل...
-
افسانه آه
شنبه 8 فروردینماه سال 1383 07:39
توی آن کوچه تنگ پشت آن دیوار بلند همه شب می رفتم پی آن گیس ٬ بلند همه شب می خواندم یک بغل آه بلند! پشت دیوار دلم توی این سینه داغ بود بغضی که هنوز نگرفته بانگ ٬ بلند ناگهان ... توی آن کوچه تنگ ریخت دیوار بلند پشت آن دیوار بلند دیدم آن گیس ٬ بلند بود هم آغوش یک مرد دگر! یک بغل آه بلند توی این سینه داغ پی آن گیس ٬ بلند...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 اسفندماه سال 1382 06:34
سال نو مبارک
-
کمکم کن
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1382 01:10
زنگ را میزنم تا منشی بیمار بعدی را بفرستد ... دختر جوانی وارد مطب می شود ... من: بفرمایید ... دختر می نشیند دختر: آقای دکتر! من 20 سله ام و دانشجو من: خوب! بفرمایید ، مشکلتان؟ دختر: من بیمار نیستم! من: خوب! چه کاری از من بر می آید؟! دختر: آقای دکتر! چگونه می توانم بدون درد خودم را بکشم و کسی هم نتواند مرا نجات دهد؟...
-
آینه
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 17:40
امتحان واقعا وحشتناک بود تا ساعت 9 شب طول کشید ، دیگه سرم داشت گیج می رفت با تمام بی حوصلگی و عصبانی برگه امتحانم رو به مراقب دادم و بیرون اومدم. دوستم هم پشت سرم برگه امتحانی اش رو داد و دنبال من بیرون اومد. اصلا حوصله حرف زدن باهاش رو نداشتم. تو اون تاریکی نمی شد قیافه اش رو دید و حسش رو بعد از اون امتحان وحشتناک...
-
ترانه تو
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1382 06:38
طاق دو ابروی تو را طاق سرای خود کنم نور دو چشمان تو را چراغ آن سرا کنم قد رعنای تو را بر سر آن سرای دل سرو کنم ، سایه کنم دیده دلربای تو پنجره سرای من تا ز آن پنجره ها نگاه به عالم بکنم تا بشود عالم من ، عالم تو نگاه من ، نگاه تو حلقه گیسوی تو را حلقه در خانه کنم تا که زند هر که در خانه من صدای تو ، نوای تو زنگ در...
-
انتظار
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 06:31
تق ، تق ، تق انگار کسی پشت در منتظر ایستاده و مرتب به در می کوبد. آره! انتظار باز کردن در را می کشد و من در این طرف در با خودم می پرسم کیست؟! من که منتظر کسی نبودم! لصلا کسی با من کاری ندارد! من در این اتاق که مانوسی جز قلم و کاغذ پاره هایم ندارم. چه کسی ممکن است دلش بخواهد مرا ببیند؟! نه رییس اداره ای هستم که خط خطی...
-
آه...!
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1382 07:23
گفتم: حالم گرفتس! گفت: چرا؟! گفتم: نمی دونم! گفت: هر از گاهی بد نیست حال آدم گرفته باشه! گفتم: چرا؟! گفت نمی دونم!
-
بر من چه گذشت(۵)
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 08:19
24 آذرماه ، دیگه از جاده چالوس خبری نبود. اون جاده های خفن یخ زده که پاژن وقتی میزد دنده کمکی و بالا می رفت واقعا ای ول داشت! بابا ای ول! و تو این ای ول ها یه دفعه ماشین سر می خورد و چند سانتیمتری دره می ایستاد و اشهد نیمه کاره رها میشد و دوباره بابا ای ول ... دیگه از اون جاده ها خبری نبود. روی بورد مرکز بهداشت نوشته...
-
بر من چه گذشت(۴)
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1382 07:24
بعد از اینکه در این هتل مستقر شدیم بنا شد که از فردا به تاریخ 17 آذرماه در طرح واکسیناسیون به عنوان پزشک ناظر مشغول به کار شدیم. 17 آذرماه ، صبح ، من به منطقه 1 کرج (جهانشهر) اعزام شدم و به عنوان پزشک ناظر در درمانگاه سبزه پرور مشغول به کار شدم ، فردای آن روز هم در همان درمانگاه بودم که داشت کم کم کارم تکراری و خسته...
-
بر من چه گذشت(۳)
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 07:16
صبح شنبه به تاریخ 15 آذرماه ، تهران ملبس به لباس نظامی ، کلاه بر سر ، پوتین در پا و پاچه های شلوار گتر شده ، درب ورودی پادگان افسریه به همان تعداد که بودیم به همان تعداد ستون شدیم! کمی خومونی تر خر تو خر! و دژبان با دقت هر چه تمام تر ما را گشت تا مبایل و وسایل ممنوعه وارد پادگان نکنیم. 15 نفر بیرون ، 20 مبایل وارد...
-
بر من چه گذشت(۲)
شنبه 18 بهمنماه سال 1382 06:32
صبح شنبه به تاریخ 15 آذرماه ، تهران ملبس به لباس نظامی ، کلاه بر سر ، پوتین در پا و پاچه های شلوار گتر شده ، درب ورودی پادگان افسریه به همان تعداد که بودیم به همان تعداد ستون شدیم! کمی خومونی تر خر تو خر! و دژبان با دقت هر چه تمام تر ما را گشت تا مبایل و وسایل ممنوعه وارد پادگان نکنیم. 15 نفر بیرون ، 20 مبایل وارد...
-
بر من چه گذشت(۱)
پنجشنبه 16 بهمنماه سال 1382 06:46
... روزهای آخر بود ، دیگه داشتیم از پادگان خاتمی ترخیص می شدیم ، شمارش معکوس آغاز شده بود ، چهار روز دیگه ، سه روز دیگه ... خلاصه دو روز دیگه که بچه های پزشک به علت کوتاه تر بودن دوره آموزش از گروهان جدا می شدند و من که ارشد گروهان بودم باید جانشینی برای خودم تعیین می کردم که کد 043/15 که مهندس مکانیک بود ، آقا حسن را...
-
نامه ای به ارشد
جمعه 7 آذرماه سال 1382 06:37
دوستان سلام در مطلب کاغذ سفید که نوشته بودم ، برای اولین بار خودم را به خوانندگان معرفی کردم و بعضی ناگفته ها که مثلا چرا کاغذسفید ما سیاه است را گفتم و گفتم که دارم میرم سربازی. جونم براتون بگه که این سربازی با تموم سختیهاش شاید بهترین تجربه انسان باشه. از این ها که بگذریم هفته اول خیلی به من بد گذشت و اون مطلب کاش...
-
کاش دیپلمه بودم!
جمعه 16 آبانماه سال 1382 06:47
باور کنید ما الاغ های خوبی هستیم. خودمان روزی چندین بار دور طویله مان می گردیم و مراقبیم الاغ غریبه ای به طویله مان نزدیک نشود. خودمان چندین فرسخ می پیماییم تا علف و یونجه مان را تهیه کنیم و بر پشت بگیریم و به طویله مان بیاوریم. اما یک حرف داریم: آیا تا به حال باری را بر دوش الاغی دیده اید که خورجین نداشته باشد. ما...
-
کاغذ سفید
پنجشنبه 1 آبانماه سال 1382 08:47
یادم نیست از کی خواستم فریاد بزنم: دوستت دارم که بزرگترها گفتند زشت است. خواستم آهسته در گوشت بگویم که دوستت دارم ولی باز بزرگترها گفتند زشت است و من دوستت داشتم و از خود می پرسیدم که آیا تو هم مرا دوست داری؟! و نمیدانم شاید تو هم خواستی فریاد بزنی دوستم داری که دیگران گفتند زشت است! و باز خواستی آرام به خودم تنها...
-
ترانه عشق
دوشنبه 28 مهرماه سال 1382 09:09
زیباتر از ترانه گلها و اختران دانی چیست؟ هرکس جواب می دهد اکنون: زیباتر از همه ٬ ترانه عشقست! زیباتر از رخ خورشید پرشکوه٬ در نیم روز روشن اردیبهشت ماه٬ چیزی هست؟ عاشق جواب می دهد: آری٬ زیباتر از رخ خورشید پرشکوه٬ معشوقه من است! هیچ میدانی چه زیبا و چه طنازند اندر آسمان نیمه شب گو هرانی چون چراغ٬ دختران آسمان ٬ اختران...